عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 8 تير 1391
بازدید : 1068
نویسنده : شیخ پاسکال

«سروانتس» نابغه ادبيات و اسپانيايي هم عصر شكسپير با اثر فوق‌العاده خود، «دون كيشوت دلامانكا» در سال 1602 گشايش گر رمان مدرن بود. اين اثر به بسياري از زبان هاي دنيا ترجمه شده است. دون كيشوت پس از انجيل، پر تيراژترين كتاب در سطح جهان به شمار مي‌رود. هوش و نبوغ سروانتس به عنوان نگارنده ماهيت و ذات انسان نه تنها توسط بسياري از نويسندگان بزرگ از«فلوبر» گرفته تا«داستايوفسكي» به تأييد رسيده است، بلكه انديشمندان و متفكران مشهوري چون«زيگموند فرويد» با ارايه برخي از كشفيات روانشناختي خود به اثر سروانتس اعتبار بخشيده اند. رمان‌‌نويس، نمايشنامه‌نويس و شاعر اسپانيايي و خالق دون‌كيشوت، مشهورترين چهره در ادبيات اسپانيا به شمار مي‌رود. اگرچه عظمت سروانتس مديون آثاري چون «شواليه دِلامانكا» يا همان دون كيشوت و«اينجنيوسو هيدالگو» است، اما ديگر آثار ادبي وي نيز در خور توجه است. از قرار معلوم، شكسپير نويسنده بزرگ انگليسي هم عصر سروانتس، كتاب دون‌كيشوت را خوانده بود، ولي بعيد به نظر مي‌رسد كه سروانتس حتي نامي از شكسپير شنيده باشد.
سروانتس بر خلاف شهرتش، فقير زيست و بسان فرزانه‌اي مرد. ميگوئل سروانتس زندگي سخت و پر ماجرايي داشت. او در دهكده كوچكي در نزديكي مادريد بنام «آلالادي‌هنارس» و در خانواده‌اي نه چندان ثروتمند بدنيا آمد. مادر وي«لئونوردي كورتيناس» هفت بچه بدنيا آورد كه سروانتس فرزند چهارم وي بود. پدرش«رودريگودي سروانتس» يك جراح و داروساز بود. بيشتر كودكي سروانتس در سفر از شهري به شهر ديگر گذشت، زيرا پدرش در جستجوي كار بود. پس از تحصيل در مادريد بين سالهاي 69-1568 تحت تعليم «خوان لوپز دي‌‌هويوس» در خدمت فردي به نام «خوليو آكواوتيا» - كه بعداً در سال 1570 به سمت كاردينالي برگزيده شد- به روم نقل مكان كرد. در همان سال در ناپل به نظام پيوست. او به عنوان يك نظامي اسپانيايي در جنگ دريايي«لپانتو» (1571) شركت كرد. وي در اين جنگ، جراحتي برداشت و تا آخر عمر از ناحيه ‌دست چپ ناتوان گشت. سروانتس به شدت به نقشي كه در اين پيروزي مشهور داشت، افتخار مي‌‌كرد و نام «جانباز لپانتو» بر وي نهاده شد. پس از آنكه در شهر مسنيا در سيسيل سلامت خود را بدست آورد و پيشه نظامي خود را ادامه داد، در سال 1575 به همراه برادر خود «رودريگو» در كشتي «ال‌سول» اسپانيا مشغول كار شد. اين كشتي توسط دزدان دريايي‌ كه تحت فرمان«آرنوت مامي» بودند، تسخير شد و اين دو برادر به عنوان برده به الجزاير برده شدند. برادرش در سال1577 با پرداخت فديه آزاد شد. دزدان دريايي فكر مي‌كردند كه سروانتس اسير با ارزشي است، زيرا او نامه‌هايي به همراه داشت كه توسط اشخاص مهم نوشته شده بود. سروانتس مدت5 سال را به عنوان برده سپري كرد، تا اينكه خانواده‌ او توانستند پول كافي براي پرداخت وجه آزادي او فراهم كنند. در طول اين مدت، او چندين بار اقدام به فرار كرد، اما هيچگاه موفق نشد. سروانتس در سال 1580 در برابر پرداخت 500 اسكود از سوي خانواده‌اش آزاد شد. او به مادريد بازگشت و به چندين كار موقت و كم درآمد دولتي مشغول گرديد. اولين نمايشنامه وي «لوس‌تراتوس دي آرگل» نام دارد كه در سال 1580 به رشته تحرير درآمد. اين نمايشنامه براساس تجربيات او به عنوان يك اسير نوشته شد. در سال 1584 با دختري بنام «كاتالينا دي سالازري پالاسويس» كه 18 سال از او جوانتر بود، ازدواج كرد. كاتالينا دختر يك رعيت و روستايي متمكن بود. سروانتس به خاطر رابطه‌اي كه با يك بازيگر زن داشت، صاحب دختري بنام «ايزابل» بود. اين هنرمند «آنا فرانكا دي روخاس» نام داشت. دختر او، ايزابل به عنوان خدمتكار خانوادگي مشغول به كار بود، اما روش زندگي دخترش نگراني شديدي براي سروانتس به همراه داشت. مادر و دو خواهر مجردش از ديگر اعضاي خانواده‌اش به شمار مي‌رفتند. در دهه 1580 همسر خود را ترك كرد. در طي20 سال پس از آن، زندگي بي سروساماني داشت و در اين مدت به عنوان عامل خريد ناوگان جنگي اسپانيا و مأمور جمع‌‌آوري ماليات مشغول به كار بود.
سروانتس حداقل 2 بار در سالهاي 1579 و 1602 به خاطر عدم همخواني حسابهاي مالي و كسري موجودي به زندان افتاد. عموماً سروانتس را فرد صادقي مي‌دانستند، اما وي قرباني شغل نامناسب خود شد. بين سالهاي 1596 تا 1600 در شهر«سويل» اسپانيا زندگي كرد و از سال 1604 به شهر«وايادوليد» - كه «فيليپ سوم» دادگاه خود را در آن تشكيل داد - عزيمت كرد.
سروانتس از سال 1606 بطور دايم در مادريد اقامت گزيد و بقيه زندگي‌اش را در آنجا سپري كرد، اما وضعيت اقتصادي او همچنان اسفبار ماند. پس از آنكه «گاسپاردي ازپلتا» كه يك اشراف‌زاده بود، بطور مرگباري در خيابان مقابل منزل سروانتس زخمي شد، سروانتس و  زناني كه در خانه‌اش بودند، به اتهام دخالت در مرگ آن اشراف‌زاده زنداني شدند. پس از آنكه «آلنسو فرناندز دي آولاندا» داستان ضعيفي در مورد دون‌كيشوت نوشت، سروانتس در پاسخ به اين داستان، بخش دوم آن را نوشت كه در سال1615منتشر شد. وي در 23 آوريل سال 1616 يعني 3 روز پس از آنكه توانست رمان دوم خود بنام «ماجراهاي پرسيل و سگسيموندا» را تكميل كند، درگذشت. سروانتس يادداشت هاي ادبي خود را در«آندالوسيا» و در سال 1580 آغاز كرد و حدود 20 تا30 نمايشنامه نوشت كه تنها 2 نمونه از آن باقي مانده است. اولين اثر وي «گالاتي» نام داشت كه در سال 1585 عرضه شد.
اين اثر كه داستاني منظوم از كشيشان قرون وسطي است، مورد توجه چنداني قرار نگرفت و سروانتس هرگز آن را ادامه نداد. سروانتس در نمايشنامه خود بنام «ال تراتودي آرگل» كه در سال 1784 به چاپ رسيد، به زندگي بردگان مسيحي در الجزاير پرداخت. بلند پروازانه‌ترين اثر منظوم او«وياژدل پارناسو» (1614) نام دارد كه اثري تمثيلي است.  اين اثر گرچه مروري بر شاعران هم عصر سروانتس مي باشد، ولي تا حدود زيادي كسالت‌آور است. سروانتس خود نيز به اين تشخيص رسيده بود كه بهره‌اي از هنر شعر نبرده است. نسلهاي بعدي از وي به عنوان يكي از بدترين شاعران دنيا ياد كرده‌اند. «داستانهاي اسطوره‌اي» (1613) مجموعه‌اي از داستانهاي كوتاه است و شامل بهترين آثار نثر وي در مورد عشق، آرمانگرايي، زندگي آزاد(كولي‌وار)، ديوانگان و سگهاي سخن‌گو است. او كتاب دون‌كيشوت را در زندان آرگانسيل در ايالت لامانكا نوشت. هدف سروانتس در اين كتاب، ارايه تصويري از زندگي واقعي و ارايه سبك و روشي است كه از طريق آن بتواند- همانگونه كه در بخش اول دون‌كيشوت نوشته است- با بياني ساده، صادقانه و دقيق منظور خود را بيان كند. ارايه گفتگوها و محاوره‌هاي روزمره در متن ادبي با تحسين مخاطبان عمومي مواجه شد، اما خالق آن تا سال 1605 فقيرماند؛ يعني زماني كه اولين بخش از دون‌كيشوت عرضه شد. هر چند اين كتاب او را ثروتمند نكرد، ولي تقدير و تحسين‌ بسياري برايش به همراه داشت. بنابر روايات، روزي فيليپ سوم پادشاه اسپانيا مردي را در كنار جاده ديد كه هنگام خواندن كتابي چنان مي‌خنديد كه اشك از چشمان وي سرازير بود. پادشاه با ديدن اين منظره گفت : آن مرد يا ديوانه است يا مشغول خواندن دون كيشوت. بخش دوم دون كيشوت در سال 1615 منتشر گرديد.
از اين كتاب اغلب به عنوان نخستين داستان مدرن ياد مي‌شود كه در اصل طنزي با مضمون شواليه‌گري قرون وسطي است. اين اثر از زمان خلق آن تاكنون به صورتهاي مختلف تفسير شده است. برخي اوقات، از آن به عنوان حمله به كليساي كاتوليك و يا سياستمداران آن دوران اسپانيا و گاهي به عنوان نمونه‌اي از دوگانگي شخصيت اسپانيايي ياد شده است. سروانتس، خود به تعالي معاني اعتقاد داشت و به مفهوم واقعي براي اسپانيا جنگيد، اما پس از تحمل اسارت و بازگشت به اسپانيا متوجه شد كه دولت خدمات وي را ناديده گرفته است. تراژدي دون‌كيشوت، تصويري تمام‌نما از جامعه قرن هفدهم اسپانيا ارايه مي‌دهد. شخصيت اصلي داستان، شواليه مسن اسطوره‌گرايي است كه سوار بر اسب پير خود «روزي‌نانت» بدنبال ماجراجويي است. «سانچو پانزا» ملازم مال‌‌پرست او كسي است كه ارباب خود را در همه مراحل شكست و ناكامي همراهي مي‌كند. در نهايت، مشخص مي‌شود كه روابط اين دو شخصيت كه البته مباحث تند و آتشيني با يكديگر انجام مي‌دهند، بر اساس احترام متقابل بنا نهاده شده است. در چانه‌ زني‌‌هايي كه اين دو شخصيت انجام مي‌‌دهند، به تدريج با برخي از تمايلات يكديگر همگام مي‌شوند. سانچو گفت : به نظرم، شواليه‌ها همه اين كارها را كرده اند… اما… چرا بايد به سرت بزنه؟! آيا بانويي تو را از خود رانده … ؟ دون كيشوت پاسخ داد : دقيقاً همينطور است. ببين كه چگونه همه وظايف را به خوبي انجام دادم. اما اين امر براي يك شواليه سرگردان دليل خوبي براي ديوانه شدن است. ارزش آن چقدر است؟ ايده من بي هيچ دليلي به ديوانگي مي‌‌گرايد. تأثيرات سروانتس در داستان‌ها و آثار نويسندگاني چون والتر اسكات، چارلز ديكنز، گوستاوفلوبر، هرمان ملويل، فيودور داستايوفسكي و همچنين آثار نويسندگاني چون جيمزجويس، جورج لوييزبورخس به خوبي قابل مشاهده است.



:: موضوعات مرتبط: زندگی نامه ميگوئل سروانتس ساآودِرا , ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

کانال ما با مطالب قشنگ برای شما https://telegram.me/haghighathayema

دانشمند مورد علاقه ی شما کیست؟؟؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیای زندگینامه و... و آدرس paskalov.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com